Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «قدس آنلاین»
2024-05-03@01:53:11 GMT

شهیدی که به میهمانی امیرالمومنین(ع) رفت

تاریخ انتشار: ۲۰ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۱۹۳۴۷۳

معراج‌الشهدا میهمان‌تازه‌ای دارد. مسافر تازه‌ برگشته‌ای که برای تحفه وسوغاتی، با خودش شمیم خوش حرم حضرت زینب سلام‌الله علیها را آورده‌است. پایت را که در معراج بگذاری نفس به نفس عطر دل‌انگیز حرم می‌نشیند روی سینه‌ات و دلت را پر می‌دهد تا صحن و سرای حرم. معراج دوباره می‌شود معراج عشق و مهیا می‌شود برای یک وداع آسمانی!

عاشقی آمده معشوقش را بار دیگر در آغوش آن تابوت سه رنگ نظاره کند و دل و صاحب دل را بسپارد به عقیله بنی‌هاشم سلام الله علیها.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بار دیگر رخ یار ببیند و پینه‌های دلتنگی را بنشاند بر زخم فراق! روز وداع است. روز وداع  شهید مدافع حرم«مهدی اکبرپور روشن» و همسرش!

 قول و قرار عاشق‌ها همین‌قدر محکم است!

عکس لبخند شهید حک شده روی تابوت، همسرش هم نشسته و فقط چشم دوخته به خط و ربط آن صورت و لبخند، صدای گریه‌ها و مرثیه‌سرایی‌های مادر آقا مهدی، آتش می‌کشد به دل‌های داغ‌دیده. حال مادر که قابل وصف نیست چادر کشیده روی صورتش و به زبان مازنی با پسر رشیدش، درد و دل می‌کند اما همسر شهید، مدام دست می‌کشد روی تصویر آن لبخند. انگار از همین حالا دلدادگی و سپردگی‌اش، حرف‌زدن و چشم‌دوختن به عکس‌های آقامهدی را تمرین می‌کند تا یک عمر جای‌خالی‌اش را با عکس‌ها پر کند. 
هر میهمانی که از راه می‌رسد و چشم‌های خیره همسر شهید به عکس‌های آقامهدی را که می‌بیند، دعوتش می‌کند به اشک ریختن و گریه کردن؛«گریه کن عزیزم، سبک می‌شی!» اما هربار جوابشان را اینطور می‌دهد:« نه من به مهدی قول دادم محکم باشم. مهدی جان! من محکم باشم اما زهرای چهارساله چه جوری تحمل کنه؟!» یاد زهرا که می‌افتد، لب‌هایش می‌لرزد. چشم‌ها پر می‌شود اما اشک‌ها اجازه جاری شدن ندارند.اصلا قول و قرار عاشق‌ها همین‌قدر محکم است!


قول و قرار عاشق‌ها همین‌قدر محکم است

وصیتی برای رفیق نیمه راه نبودن!

دلم می‌خواد حکایت این عشق را از زبان همسر شهید بشنوم. از روزهای خوبش با آقا مهدی. از راه و رسم عشق‌شان که حالا عاقبت بخیرشان کرده اما نمی‌شود. کسی دلش نمی‌آید مسیر آن چشم‌ها را از عکس شهید عوض کند و سکوتی‌ که هزاران حرف، دارد میان این دوعاشق رد و بدل می‌کند را بشکند. اصلا اگر بخواهد هم نمی‌شود. من نمی‌پرسم اما همسرشهید گاه انگار که حواسش نباشد حرف‌هایش را زمزمه می‌کند و صفحه‌هایی از عشق را ورق می‌زند؛«مهدی مگه قول ندادیم همه‌جا باهم؟! هرجا رفتیم با هم باشیم؟! تو قول دادی مهدی!» چند لحظه‌ای سر می‌گذارد روی تابوبت، چشم می‌بندد، نفس می‌کشد تا عطر حضور مهدی‌اش را برای روزهای دلتنگی از حفظ شود.«مهدی آخه تو می‌دونی من یک روز بدون تو نمی‌توانستم تحمل کنم حالا چجور تحمل کنم؟!مهدی جانم»
شهید مدافع حرم «مهدی اکبرپور روشن» متولد ۱۳۶۵ و  اصالتاً اهل شهرستان بابل (روستای روشن‌آباد) است اما اینکه پایش به معراج‌الشهدای تهران باز شده، حکایت خاص خودش را دارد. شهید اکبرپور چند سال به عنوان مدافع حرم در سوریه حضور داشت و پس از تحمل جراحات در تاریخ 15 تیر 1402 به شهادت رسید. بنابر وصیت شهید در قطعه شهدای بهشت زهرای تهران و کنار همرزمان و رفیق‌های شهیدش به خاک سپرده می‌شود تا رفیق نیمه راه نباشد. 

 حتی شهادتش هم  غدیری شد!

تا به حال وداع، خصوصی بود و اتاق کوچک معراج میزبان اقوام درجه یک شهید، اما حالا قرار است هرکه برای بدرقه شهید خودش را به اینجا رسانده، چند لحظه‌ای میهمان پیکر باشد. همسر شهید برای استقبال از میهمان‌ها بلند می‌شود و کنار در ورودی می‌ایستد. از همان‌جا هم باز حواسش به آقا مهدی است به رفت و آمدها و دل‌هایی که او را بدرقه می‌کنند. برای چند لحظه کلمات را به نشانه همدردی به میزبانی می‌برم و می‌گویم:«شب عید غدیر، عهد و پیمان‌شان را با حضرت علی علیه‌السلام این‌طور محکم کردند!خوش به‌سعادت‌شان».

یک تبسم کوتاه می‌نشیند کنج صورتش، انگار خاطراتی را به یادش آورده باشم می‌گوید:« همه کارهای مهم زندگیش  روز عیدغدیر بود. همه اتفاقات خوب زندگی‌مون! عروسی‌مون عید غدیر بود، تولددخترمون عیدغدیر بود، اولین مسافرت مون، حتی شهادتش هم  غدیری شد!» 


شهید مهدی اکبرپور دو فرزند 4 ساله و 3 ماهه دارد. 

دعای خاصی که شهید از مادربزرگش طلب می‌کرد!

برای شناختن آقامهدی سراغ عموی ایشان حجت‌الاسلام «عباس اکبرپور»می‌روم. می‌گوید:« مهدی در دانشگاه رشته «آی تی» می‌خواند اما بنا بر علاقه‌ای که داشت جذب نیروهای قدس سپاه پاسداران شد و 5 سال به عنوان مدافع حرم در سوریه خدمت کرد. مسئله سوریه برایش خیلی مهم بود حتی خانواده را با خودش همراه کرده بود و چند وقتی آنجا زندگی می‌کرد. برای ازدواجش هم یکی از معیار ها و ملاک‌هایش، همین بود؛ همین که در این مسیر یک همراه و هم‌سنگر داشته باشد. با این‌حال اهل نمایش نبود. چیزی که امروز خیلی از ما دچار آن هستیم. به طوری که حتی بعد از شهادتش پدر و مادرش هم خبر نداشتند درجه او چیست و چه کارهایی کرده.از مهدی یک دختر 4 ساله و یک پسر سه ماه به یادگار مانده. زهراخانم و حسین‌آقا.»

برایم از مجروحیت شهید می‌گوید. از اینکه بعد از مجروحیت، برای پیگیری درمان خودش تمام وسایل خانه را جمع می‌کند و از سوریه عازم تهران می‌شوند. از علاقه همیشگی آقامهدی به شهادت؛« هر کاری برای مادرش، برای مادربزرگش و یا اطرافیان  انجام می‌داد، می‌گفت بجای تشکر فقط برایم دعای شهادت کنید.» 

 

لحظه‌های آخر وداع است. میهمان‌ها کم‌کم می‌روند. یکی از اقوام رو به کوچک‌ترهای فامیل می‌گوید:« از فردا عکس داداش مهدی میشه قاب عکس خانه‌هامون! میشه الگوی زندگی‌مون.» همسرشهید با جمله‌ای دلش را آرام می‌کند:« مهدی به هدفت رسیدی؟! رسیدی پیش ارباب!» چشم از عکس روی تابوت می‌گیرد. بلند می‌شود.  سراغ زهرا و حسین را می‌گیرد. زمزمه می‌کند:« من مثل تو بلد نیستم مهدی جان ناز دخترت رو بکشم! پشتم باش . قول؟!»

منبع: خبرگزاری فارس

منبع: قدس آنلاین

کلیدواژه: سوریه معراج الشهدا مدافع حرم همسر شهید

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۱۹۳۴۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

این شهید حتی موقع به‌ دنیا آمدن فرزندش هم حاضر نشد به خانه برگردد!

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، این یک بیت شعر با خط زیبای شهیدسید مهدی شاهچراغ برای همیشه به یادگار ماند: با صدهزار جلوه برون آمدی که من /با صدهزار دیده تماشا کنم تو را. شهیدسید مهدی شاهچراغ معلم و هنرمند خطاط بود. اما دغدغه جنگ و جبهه او را به میدان جهاد کشاند. سیدمهدی نه در دوران جنگ که پیش از آن در عرصه انقلاب و بیداری و آگاهی مردم و هم محلی‌هایش نسبت به ظلم رژیم شاه سهیم بود. شهید سیدمهدی شاهچراغ خیلی زود به آرزویش رسید و مزد مجاهدت‌های خود را در عملیات غرورآفرین الی بیت‌المقدس گرفت. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ او آسمانی شد، آنچه درپی می‌آید ماحصل گفتگو با محترم‌السادات شاهچراغ همسر شهید سیدمهدی شاهچراغ است.

بی‌قرار رفتن بود

بنابر روایت ایسنا، سیدمهدی متولد ۶ تیرماه سال ۱۳۳۸ دامغان بود. درسخوان بود و همزمان با درس و تحصیل کار هم می‌کرد. خدمت سربازی‌اش را در اصفهان سپری کرد. کمی بعد معلم شد و بعد از آن ازدواج کرد. همسرش می‌گوید: وقتی ازدواج کردم سنم کم بود. خیلی از کارهای خانه را بلد نبودم. سیدمهدی من را در کارهای خانه مثل آشپزی و لباس شستن کمک می‌کرد. همیشه نماز را اول وقت می‌خواند و من بلافاصله پشت سرش می‌ایستادم. نمازهای جماعت‌مان را هیچگاه از یاد نمی‌برم. زندگی خوبی داشتیم. او در دوران انقلاب هم فعالیت داشت. چند روز قبل از پیروزی انقلاب بود. مردم راهپیمایی می‌کردند. سیدمهدی در جلوی صف راهپیمایان، عکس امام (ره) را به سینه چسبانده بود و شعار می‌داد. جمعیت به پادگان نزدیک می‌شد. سیدمهدی میان نظامیان رفت و گروهی از آن‌ها را همراه خود میان مردم کشاند. بعضی‌ها می‌گفتند: «این چه کسی است که با جرأت آن‌ها را به جمع ما می‌کشاند.» چند روز بعد پادگان‌های ارتش به دست مردم فتح شد. جنگ که شروع شد، سیدمهدی هم بیقرار رفتن شد. جهاد فرصت دوباره‌ای برای همسرم بود. او کار، درس و معلمی را به عشق حضور در میدان جهاد رها کرد و راهی شد. با اینکه ما منتظر تولد فرزندمان بودیم. اما همین هم مانع سیدمهدی نشد.

خبر تولد فاطمه

خدا خیلی زود فاطمه را به ما هدیه کرد. خبر تولدش را در جبهه به او دادند. دوستانش می‌گفتند: یکی از بچه‌ها فریاد زد: دختر سید مهدی متولدشده! همرزمانش که متوجه شدند، از شادی فریاد کشیدند و تبریک گفتند. شیرینی می‌خواستند. هرکس به نحوی سر به سر سیدمهدی می‌گذاشت. بعضی‌ها از دور می‌گفتند:مبارکه! عده‌ای هم می‌پرسیدند:اسم دخترت را چی می‌گذاری؟ سیدمهدی با خوشحالی جواب داد: فاطمه!

فرمانده گردان رو به سیدمهدی کرد و گفت:شما دیگر برگرد! خانمت به شما احتیاج دارد. بچه‌ها می‌خواستند از سیدمهدی خداحافظی کنند که او با حرفش همه را متعجب کرده و پاسخ داده بود: من تا آخرعملیات می‌مانم.

شهادت در بیت المقدس

همرزمش لحظه شهادت کنارش بود. ابوتراب کاتبی بعدها برایم از آن لحظه اینگونه روایت کرد. آتش سنگینی بود. خمپاره‌ای به سنگرشان خورد به طرفشان رفتیم و صدای ناله‌ای شنیدیم. کمرش ترکش خورده بود. می‌دانستم که به تازگی پدر شده است. دو انگشتر در دست داشت. آن‌ها را درآوردم و صورتم را نزدیکش بردم و گفتم: سیدجان! بگو هر چی می‌خواهی بگو! دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما نتوانست و همان لحظه به شهادت رسید. همسرشهید در ادامه می‌گوید وقتی به شهادت رسید کوچک‌ترین تغییری در صورتش ایجاد نشده بود. چهره‌اش همان بود که موقع خداحافظی آخر دیده بودیم. گویی خوابیده بود.

بدرقه با دعای خیر

قبل از رفتن به جبهه پیش پدرش رفت تا از او هم اجازه بگیرد. پدرش بعدها برایم گفت سید مهدی آمد و در حالی‌که سرش پایین بود به من گفت: پدر! از شما اجازه می‌خواهم تا با خیال راحت به جبهه بروم. من هم نگاهی به او کردم و پاسخ دادم با وضعی که همسرت دارد من صلاح نمی‌بینم که تنهایش بگذاری! فردای همان روز برای وداع آخر آمد. من هم که اصرار سیدمهدی را برای رفتن دیدم، رضایت دادم و دعای خیرم را بدرقه راه او کردم و گفتم خدا پشت و پناهت!

فاطمه و شهادت پدر

خیلی طول نکشید که خبر شهادت سیدمهدی را برای خانواده آوردند. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات الی بیت‌المقدس سیدمهدی به آرزویش رسید. تشییع پیکر شهید خیلی شلوغ بود. بسیاری از مردم آمده بودند تا حضورشان تسلی خاطر بازماندگان باشد. فاطمه، چند روزه بود. دائم گریه می‌کرد. فاطمه را روی سینه پدر شهیدش گذاشتند آرام شد.

از شهید سیدمهدی شاهچراغ وصیتنامه‌ای بر جا ماند که در یازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ و تنها چند روز قبل از شهادتش آن را نوشت. شهید سیدمهدی شاهچراغ بسیار ولایت‌مدار بود. او در این نوشتار در کنار توصیه‌هایی که به خانواده داشت از ملت ایران خواسته بود که برای امام دعا کنند.

۲۷۲۱۹

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901499

دیگر خبرها

  • این شهید حتی موقع به‌ دنیا آمدن فرزندش هم حاضر نشد به خانه برگردد!
  • شهیدی که قهرمان دو سنگر بود
  • سخت‌ترین دوران‌ زندگى حضرت امیرالمومنین (ع) + فیلم
  • منزل منتسب به امیرالمومنین(ع) در شهر کوفه
  • خانه مادر شهیدی که دیوارهایش مزین به عکس شهدا است
  • حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد
  • جزئیاتی از مسمومیت پزشکان با مشروبات الکلی تقلبی در شیراز
  • ببینید | وقتی ایران کشتی و بالگرد آمریکایی‌ها را زد؛ جنگ شهید نادر مهدی با قایق با ناوهای آمریکایی!
  • رسانه های غربی می خواهند پیروان اهل‌بیت را خشونت‌طلب معرفی کنند
  • دلنوشته فرمانده اسبق سپاه امیرالمومنین (ع) همزمان با تفحص پیکر شهید «محمدشفیع فیضی‌زاده»